الحَديث الشّريف الکِساء
The Noble Ḥadith of
al-Kisā’
(The Event of the
Cloak)
Introduction
There
are numerous books and web-sites that go through details of the authenticity
and correctness of this noble hadith, as well as transliterated text for personal
recitation in Latin alphabet. For
example, you may refer to
http://www.duas.org/hadis-e-kisa.htm
, and many
other sites of your selection for extensive detail of all narrators, and their credentials.
It
is established that among all narrations of “the event of the Cloak” (the
Ḥadith
of
al-Kisā’
) the
version narrated by
Jābir
ibn ʿAbdillāh al-Anṣari
is the most complete tradition.
For
listening to the professional recitation of this noble hadith, you may refer to
www.youtube.com/watch?v=1yVHBfhewoI
, or similar sites
. With abundance of the available literature
regarding the authenticity and correctness of this noble hadith, we refrain
from repetition of what is readily accessible, and concentrate on improvement
of the translation, as much as possible, for better understanding of the noble
hadith. We hope this humble work is
accepted by
Allāh
(s.w.t.),
and pleases the eminence,
Ḥaḍrat
Imam
Mahdi
,
Ḥujjat ibn Ḥasan
(
عج
).
The
original translation of this event is the courtesy of Dr. M.A. Al-Hussaini, presented
here with the necessary editing. We are
grateful for his generosity, and wish him all the best.
الحديث الشّريف
الکساء
The Noble Ḥadith of al-Kisā’
بِسَنَد صَحيح عَن جابِر اِبن عَبدِاللّه الاَنصاری
(صاحب عَوالِم)
Quoted by a valid document, from
Jābir ibn
ʿAbdillah al-Anṣāri
,
The author of
ʿAwālim
.
عَن
فاطِمَةَ
الزَّهراءِ عَلَيهَا
السَّلامُ
بِنتِ
رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ
From:
Fāṭimah
(a.s.)
, daughter of
The prophet (ph&hp) of Allāh.
بسم الله الرحمن الرحيم
قالَ
[جابر]: "سَمِعتُ فاطِمَةَ اَنَّها
قالَت:
[
جابر] گفت:
"شنیدم از فاطمه زهرا (س) که فرمود:
He [Jabir]
said, “I heard that Fāṭimah said”:
"دَخَلَ
عَلَي اَبي
رَسُولُ اللهِ في
بَعضِ الاَيّامِ
.
فَقالَ اَلسَّلامُ عَلَيکِ يا فاطِمَةُ، فَقُلتُ عَلَيکَ
السَّلامُ
.
"روزی پدرم رسول خدا به منزل من آمدند. پس فرمود: سلام بر تو ای فاطمه! پس عرض کردم: سلام بر شما [ای پدر]
“One
day my fathercame to my home, and, said “O’ Fāṭimah, peace be upon you, I
replied “upon you be the peace.”
قالَ
اِنّي
اَجِدُ
في
بَدَني
ضُعفاً،
فَقُلتُ
لَه
ُ اُعيذُکَ بِاللهِ
يا اَبَتاهُ
مِنَ الضُّعفِ
.
فرمود: همانا من در بدنم احساس
ضعف می کنم. پس به ایشان عرض کردم: ای پدر
بزرگوار از این ضعف به خدا پناهت می دهم.
He said, “I
have been feeling weak in my body.” I replied, “I seek refuge in Allāh from [your]
weakness, my father.”
فَقالَ
يا فاطِمَةُ ايتيني بِالکِسآءِ اليمانِي فَغَطّ
ِ
يني بِهِ.
پس فرمود: ای فاطمه! آن عبای یمانی را برایم بیاور و مرا با آن
بپوشان.
Then he told me
“O’ Fāṭimah, bring
theYamāni Gownand cover me with it."
فَاَتَيتُهُ بِالکِسآءِ اليمانِي فَغَطَّيتُهُ بِهِ
پس آن عبای یمانی را برای او آوردم و ایشان را
با آن پوشانیدم.
So I brought the Yamāni Gown
and covered him by it,
وَصِرتُ
اَنظُرُ اِلَيهِ وَ اِذاً وَجهُهُ يتَلَألَؤُ کَاَنَّهُ البَدرُ في لَيلَةِ
تَمامِهِ وَ کَمالِهِ
و به ایشان نگاه کردم، دیدم
سیمایشان همچون قرص ماه شب چهارده می درخشد.
And, I looked at him and saw his
face was shining like full moon.
فَما کانَت اِلاّ ساعَةً وَ اِذاً بِوَلَدِي الحَسَنِ قَد اَقبَلَ وَ
قالَ السَّلامُ عَلَيکِ يا اُمّاهُ
پس زمانی نگذشت که فرزندم حسن (ع)
نزدیک آمد و گفت: سلام بر تو ای مادر!
Then, not
long had passed by when
my son, Ḥasan, came by
and said, “O’ my mother, peace be upon you.”
فَقُلتُ وَ عَلَيکَ السَّلامُ يا قُرَّةَ عَيني وَ ثَمَرَةَ فُؤادي
پس گفتم: و سلام بر تو ای نور
چشم من و ای میوه ی دلم!
I replied, “And, peace be upon you
O’ apple of my eye, and fruit of my heart.”
فَقالَ يا اُمّاهُ اِنّي اَشَمُّ عِندَکِ رائِحَةً طَيبَةً کَاَنَّها
رائِحَةُ جَدّي رسُولِ اللهِ
سپس گفت: ای مادر همانا که در
نزد تو بوی خوشی به مشام من می رسد. گویا رایحه جدّم رسول خدا است.
Then he said, “O’ my mother, I
smell
a sweet
aroma here, like the fragrance of my grandfather, the prophet of Allāh.”
فَقُلتُ
نَعَم اِنَّ جَدَّکَ تَحتَ الکِسآءِ. فَاَقبَلَ الحَسَنُ نَحوَ الکِسآءِ
پس گفتم بلی به درستی که جدّ تو
در زیر عباست. آنوقت حسن (ع) نزدیک آن عبا
رفت.
I replied,
“yes, your grandfather is under the Gown.” Then Ḥasan(a.s.)got close to the Gown.
وَ قالَ السَّلامُ عَلَيکَ يا جَدّاهُ يا رَسُولَ اللهِ اَتَاذَنُ لي
اَن اَدخُلَ مَعَکَ تَحتَ الکِسآءِ
؟
و عرض کرد: سلام بر تو ای جدّ بزرگوارم! ای رسول خدا! آیا اجازه می دهید که با شما زیر عبا داخل شوم؟
And said, “O’ my grandfather, O’
the prophet of Allāh, do you give me permission to join you under the Gown?”
فَقالَ وَ عَلَيکَ السَّلامُ يا وَلَدي وَ يا صاحِبَ حَوضي قَد
اَذِنتُ لَکَ
.
پس فرمود: و سلام بر تو ای
فرزندم و ای ملازم حوض (کوثر) من، قطعاً به تو اجازه می دهم.
He replied, “O’ my son, O’ my
companion
of [the Kawthar
] pool, peace be upon you. I certainly
permit you.”
فَدَخَلَ
مَعَهُ تَحتَ الکِسآءِ.
پس [حسن (ع)] زیر عبا نزد ایشان
رفت.
Therefore, he
[Ḥasan (a.s.)]
went to his grandfather under the
Gown.
فَما کانَت اِلاّ ساعَةً وَ اِذاً بِوَلَدِي الحُسَينِ قَد اَقبَلَ وَ
قالَ السَّلامُ عَلَيکِ يا اُمّاهُ!
پس زمانی نگذشت که فرزندم حسین
(ع) وارد شد و گفت: سلام بر تو
ای مادر!
Then, after a short time, my son, Ḥusayn
came in and said, “Peace be upon you, O’ my mother.”
فَقُلتُ وَ عَلَيکَ السَّلامُ يا وَلَدي وَ يا قُرَّةَ عَيني وَ
ثَمَرَةَ فُؤادي.
پس گفتم: و سلام بر تو ای نور
چشم من و ای میوه ی دلم!
I replied, “ And, peace be upon
you O’ apple of my eye, and fruit of my heart.”
فَقالَ
لي يا اُمّاه اِنّي اَشَمُّ عِندَکِ رآئِحَةً طَي
ِّ
بَةً کَاَنَّها رآئِحَةُ جَدّي
رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ.
سپس به من گفت: ای مادر، به
درستی که من بوی خوشی از نزد شما به مشامم می رسد گویی بوی جدّم رسول خدا است که درود
خدا بر او و خاندان او باد.
Then he said
to
me, “O’ my mother,
I smell
a sweet
aroma here like the fragrance of my grandfather, the prophet of Allāh,
peace be upon him and his progeny.”
فَقُلتُ
نَعَم اِنَّ جَدَّکَ وَ اَخاکَ تَحتَ الکِسآءِ
.
پس گفتم: بلی همانا که جدّ تو و
برادرت زیر عبا هستند.
I replied, “
Yes
, your grandfather
and your brother are under the Gown.”
فَدَنَی
الحُسَينُ نَحوَ الکِسآء
ِ
وَ قالَ
السَّلامُ عَليکَ يا جَدّاهُ، اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا مَنِ اختارَهُ اللهُ.
پس حسین (ع) نزدیک عبا شد و عرض
کرد: سلام بر تو ای جد بزرگوار! سلام بر
تو، ای کسی که خداوند او را برگزیده!
Then Ḥusayn (a.s.) got
close to the Gown
and
said, “Peace be upon you, O’ my grandfather! Peace be upon you O’ hewho was chosen by
Allāh!”
اَتَاذَنُ لي اَن اَکونَ مَعَکُما تَحتَ الکِسآءِ
؟
آیا به من اجازه می دهی که با
شما زیر عبا باشم؟
“Do you give me permission to
be with
you under the Gown?”
فَقالَ وَ عَلَيکَ السَّلامُ يا وَلَدي وَ يا شافِعَ اُمَّتي قَد
اَذِنتُ لَکَ.
پس فرمود: و سلام بر تو ای فرزندم و ای شفیع امّتم! قطعاً به تو اجازه می دهم.
He said, “
Peace be upon you,
O’
my son, the interceder of my followers! I,
certainly, permit you.”
فَدَخَلَ مَعَهُما تَحتَ الکِسآءِ
ِ
سپس زیر عبا نزد ایشان رفت.
So, he entered and joined
them
under the Gown.
فَاَقبَلَ عِندَ ذلِکَ اَبُوالحَسَنِ عَلِي بنُ اَبي طالِبٍ وَ قالَ
السَّلامُ عَلَيکِ يا بِنتَ رَسُولِ اللهِ
!
مدّتی پس از از آن ابو الحسن علی
بن ابی طالب (ع) آمدند و فرمودند: سلام بر تو ای دختر رسول خدا!
After a while
’
Abul Ḥasan, ʿAli ibn ’Abi Ṭālib
came at that moment and said, “peace be upon you, O’ daughter of
the prophet of Allāh!”
فَقُلتُ وَ عَلَيکَ السَّلامُ يا اَبَا الحَسَنِ وَ يا أميرَ المُؤمِنينَ!
پس گفتم: و سلام بر تو باد ای
ابو الحسن و ای امیر مؤمنان!
I replied, “
P
eace be upon you O’
’Abul Ḥasan
, O’ Commander of the faithful!”
فَقالَ يا فاطِمَةُ اِنّي اَشَمُّ عِندَکِ رآئِحَةً طَيبَةً کَاَنَّها
رآئِحَةُ أخي وَ ابنِ عَمّي رَسُولِ اللهِ
پس فرمودند: ای فاطمه به درستی که من بوی خوشی را نزد تو
استشمام می کنم. گویی بوی برادر و پسر
عمّم رسول خدا باشد.
Then he said, “O’ Fāṭimah,
I smell a sweet aroma like the fragrance of my brother, my cousin, the prophet
of Allah.”
فَقُلتُ
نَعَم ها هُوَ مَعَ وَلَدَيکَ تَحتَ الکِسآءِ
.
گفتم: بلی همینطور است. ایشان با دو فرزندت زیر عبا
هستند.
I replied, “
yes, he and
your two sons are under the Gown.”
فَاَقبَلَ عَلِي
ٌ
نَحوَ الکِسآءِ.
پس علی (ع) به طرف عبا رفت.
Then
ʿAli
(a.s.) got near the Gown.
وَ قالَ السَّلامُ عَلَيکَ يا رَسُولَ اللهِ اَتَاذَنُ لي اَن اَکونَ
مَعَکُم تَحتَ الکِسآءِ؟
و عرض کرد: سلام بر تو ای رسول
خدا! آیا به من اجازه می دهی تا با شما
زیر عبا باشم؟
And he said, “Peace be upon you, O’
prophet of Allāh. Do you give me permission to be with you under
the Gown?”
قالَ
لَهُ وَ عَلَيکَ السَّلامُ يا اَخي وَ يا وَصيی وَ خَليفَتي وَ صاحِبَ لِوآئي قَد
اَذِنتُ لَکَ.
فرمود: و سلام بر تو ای برادرم،
ای وصی من، ای جانشین من و صاحب لوای من!
قطعاً به تو اجازه می دهم.
The prophet said, “O’ my brother,
my executor, my successor, and the holder of my flag, peace be upon you. I certainly permit you.”
فَدَخَلَ
عَلِي
ٌ
تَحتَ
الکِسآءِ.
پس علی (ع) به زیر عبا رفت.
Therefore
,
ʿAli
(a.s.) went under the Gown.
ثُمَّ
اَتَيتُ نَحوَ الکِسآءِ
وَ قُلتُ اَلسَّلامُ عَلَيکَ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللهِ اَتَاذَنُ
لي اَن اَکونَ مَعَکُم تَحتَ الکِسآءِ
؟
سپس من به طرف عبا رفتم. و عرض کردم، سلام بر تو ای پدر بزرگوار، ای
رسول خدا! آیا به من اجازه می دهید که با
شما در زیر عبا باشم؟
Then, I went toward
the Gown and I said, “Peace be upon you O’ my father, the prophet of Allāh. Do you permit me to be with you under the Gown?”
قالَ
:
وَ عَلَيکِ السَّلامُ يا بِنتي وَ يا بِضعَتي
قَد اَذِنتُ لَکِ
فرمود: و سلام بر تو ای دخترم ، ای پاره ی تنم! قطعاً به تو اجازه می دهم.
He said, “O’ my daughter, the part
of my body, I
certainly
permit you.”
فَدَخَلتُ تَحتَ الکِسآءِ.
پس زیر عبا رفتم.
Then
,
I went under the Gown.
فَلَمَّا
اکتَمَلنا جَميعاً تَحتَ الکِسآءِ
اَخَذَ
اَبي رَسُولُ اللهِ بِطَرَفَي الکِسآءِ وَ اَومَئََ بِيدِهِ اليمنٰي اِلَی
السَّمآءِ
.
پس هنگامی که جمع ما (پنج تن) در
زیر عبا کامل شد، پدرم رسول خدا دو طرف عبا را گرفتند و با دست راست به آسمان
اشاره کردند.
So, when
we were all gathered under the Gown,My father, the prophet of Allāh held two
sides of the Gown and pointed tothe sky by his right hand.
وَ قالَ اللّهُمَّ اِنَّ هؤُلآءِ
ِ
اَهلُ بَيتي وَ خآصَّتي وَ
حآمَّتي
.
لَحمُهُم لَحمي وَ دَمُهُم دَمي. يؤلِمُني ما يؤلِمُهُم وَ ي
َ
حزُنُني ما يَحزُنُهُم. اَنَا حَربٌ لِمَن حارَبَهُم وَ سِلمٌ لِمَن
سالَمَهُم وَ عَدُوٌّ لِمَن عاداهُم وَ مُحِبٌّ لِمَن اَحَبَّهُم. اِنَّهُم مِنّي وَ اَنَا مِنهُم.
و عرض کرد: خداوندا! بدرستیکه این ها اهل بیت منند، خاصّان من و
حامیان منند. گوشت آنها گوشت من است و
خونشان خون من. هرچه (که) آنها را اذیّت
کند مرا اذیّت کرده و هر چه (که) باعث اندوه آنها شود باعث اندوه من می شود. من
باکسی که با آنها بجنگد در جنگم و با هر که با آنها مسالمت کند در صلحم، و دشمن
کسی هستم که دشمن آنهاست و دوست کسی هستم که دوست ایشان است. بدرستیکه آنها از
منند و من از ایشان هستم.
And said, “O’ Allāh, verily,
these are the members of my Household (Ahl al-Bayt), my especial (confidants),
and my supporters. Their flesh is my flesh,
and their blood is my blood. Any-thing
(-body) that bothers them, bothers me, and any-thing (-body) that saddens them saddens
me. I
am in
fight against anyone who fights them, and
I am in peace with anyone who is peaceful with them. I am an enemy of their enemies, and I am a
friend of their friends.
Verily
, they are from
me and I am from them.
”
فَاجعَل
صَلَوٰتِکَ وَ بَرَکاتِکَ وَ رَحمَتَکَ وَ غُفرانَکَ وَ رِضوانَکَ عَلَیَّ وَ عَلَيهِم
.
وَ اَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وَ طَهِّرهُم تَطهيراً
.
پس درود های خود و برکات خود و
رحمت خود و آمرزش خود و رضا و خوشنودیت را بر من و بر آنها قرار ده. و (خداوندا) از ایشان پلیدی را برطرف فرموده آنها
را کلا و کاملا پاک گردان.
“So [O’
Allāh
], bestow your peace, blessing, mercy, forgiveness and satisfaction
upon me and upon them.
And remove any impurity
from them and purify them, a perfect purification.”
فَقالَ
اللهُ عَزَّوَجَلَّ يا مَلآئِکَتي وَ يا سُکّانَ سَمٰوٰتي
!
اِنّي ما خَلَقتُ سَمآءً
مَبنِيةً وَ لا اَرضاً مَدحِيةً وَ لا قَمَراً مُنيراً وَ لا شَمساً مُضيئَةً وَ
لا فَلَکاً يدُورُ وَ لا بَحراً يجري وَ لا فُلکاً يسري اِلاّ في مَحَبَّةِ
هؤُلآءِ الخَمسَةِ الَّذينَهُم تَحتَ الکِسآءِ
پس خداوند عزیز و جلیل فرمود:
ای فرشتگانِ
من، وَ اِی ساکنان آسمانهای من! همانا که
من خلق نکردم آسمانی را که مستقرّ است و زمینی را که گسترده است و ماهی را که نورانی
است و خورشیدی را که درخشنده است، و فَلَکی را که گردش می کند و دریایی را که جاری
است و کشتی ای را که سیر می کند، مگر بخاطر محبّت این پنج تنی که در زیر این عبا
هستند.
So,
Allāh,
the absolute Invincible, and Honourable,
said,
“
O’ My angels, O’ residents of my
heavens!
Verily,
I have not created the sky which is upright, the earth which is spread out, the
moon which reflects light, the sun which shines, the planets which rotate, the sea
which flows, and the ship which sails, except for the love of these five
persons, who are under the Gown.
”
فَقالَ
الاَمينُ جَبرَائيلُ يا رَبِّ وَ مَن تَحتَ الکِسآءِ
پس جبرئیل امین عرض کرد: ای پروردگار من! چه کسانی در زیر عبا هستند؟
Then
the trusted
Jabra’īl
(Gabriel)
said, “O’ Allāh,
who is under the Gown?”
فَقالَ
عَزَّوَجَلَّ هُم اَهلُ بَيتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعدِنُ الرِّسالَةِ هُم فاطِمَةُ
وَ اَبوها وَ بَعلُها وَ بَنوها
پس خداوند عزیز و جلیل فرمود:
آنها
اهل بیت پیغمبر و سرچشمه رسالت هستند.
ایشان فاطمه(س) و پدر او و شوهر او و پسران او هستند.
So,
Allāh,
the absolute Invincible, and Honourable,
said,
“
T
hey are the household of the prophet and the fountainhead
of the prophetic mission.
They are Fāṭimah,
her father, her husband, and her sons.
”
فَقالَ
جَبرَائيلُ يا رَبِّ اَتَاذَنُ لي اَن اَهبِطَ اِلَی الاَرضِ لِاَکُونَ مَعَهُم
سادِساً؟
پس جبرئیل عرض کرد: پروردگارا! آیا به من اجازه می دهی که به سوی زمین بروم تا
ششمین آنها باشم.؟
Then
Jabra’īl
said, “O’ Allāh
do you give me permission to descend to the earth and be with them as the sixth
one?”
فَقالَ
اللهُ نَعَم قَد اَذِنتُ لَکَ
.
پس خداوند فرمود:
بلی
قطعاً به تو اجازه می دهم.
Then
Allāh
said, “
Yes! I certainly
permit you.
”
فَهَبَطَ
الاَمينُ ج
َ
برَائيلُ
وَ قالَ السَّلامُ عَلَيکَ يا رَسُولَ اللهِ. العَلِيُّ الاَعلیٰ يَقرَئُکَ السَّلامُ وَ يخُصُّکَ
بِالتَّحِيةِ وَالاکرامِ
پس جبرئیل امین فرود آمد و عرض
کرد: سلام بر تو ای رسول خدا! خداوند والای برتر ترا سلام می رساند و تو را با
تحیّت و اکرام منحصر به فرد (بی مانند) می گرداند
Then
the trusted
Jabra’īl
descended [to earth]
and said, “Peace be upon you O’ prophet of Allāh. The All-Highest (j.j.) conveys Salām
to you and render
s
you peerless by salutation and admiration.”
وَ
يَقُولُ لَکَ: وَ عِزَّتي وَ جَلالي اِنّي ما خَلَقتُ سَمآءً
مَبنِيةً وَ لا اَرضاً مَدحِيةً
وَ لا قَمَراً
مُنيراً وَ لا شَمساً مُضيئَةً وَ لا فَلَکاً يَدُورُ وَ لا بَحراً يجري
وَ
لا
فُلکاً
يسري
اِلاّ
لِاَجلِکُم
وَ
مَحَبَّتِکُم
.
وَ
قَد
اَذِنَ
لي
اَن اَدخُلَ مَعَکُم
.
فَهَل تَاذَنُ لي يا رَسُولَ اللهِ
و به شما می فرماید:
سوگند
به عزّت و جلالم همانا که من خلق نکردم آسمانی را که مستقرّ است و زمینی را که
گسترده است و ماهی را که نورانی است و خورشیدی را که درخشنده است، و فَلَکی را که
گردش می کند و دریایی را که جاری است و کشتی ای را که سیر می کند، مگر برای خاطر
شما و محبّت شما
. و
همانا که به من اجازه فرمود تا با شما در زیر عبا باشم. پس ای رسول خدا! آیا به من اجازه می دهی؟
And He (j.j.) said to you, “
By My Invincibility, and by My Grandeur, verily,
I have not created the sky which is upright, the earth which is spread out, the
moon which reflects light, the sun which shines, the planets which rotate, the
sea which flows, and the ship which sails, except for your sake, and your love
.” And, He gave me permission
to be with you under the Gown. So, do
you permit me O’ the prophet of Allāh?
فَقالَ
رَسُولُ اللهِ وَ عَلَيکَ السَّلامُ يا اَمينَ وَحي
ِ
اللهِ. اِنَّهُ نَعَم
!
قَد اَذِنتُ لَکَ.
پس رسول خدا فرمودند: و سلام بر تو ای امین و حی خدا. بدرستی که بلی!
من قطعا به تو اجازه می دهم.
The prophet of Allāh replied,
“Peace be upon you O’ trusted conveyer of Allāh’s revelation. Certainly yes!
I do permit you.”
فَدَخَلَ جَبرَآئيلُ مَعَنا تَحتَ الکِسآءِ. فَقالَ لاَبي: اِنَّ اللهَ قَد اَوحي اِلَيکُم يقُولُ ﴿اِنَّما يريدُ
اللهُ لِيُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَيتِ وَ يُطَهِّرَکُم تَطهيراً﴾
پس جبرئیل به زیر عبا نزد ما آمد
و به پدرم عرض کرد: همانا خداوند به سوی
شما وحی فرستاده است. او می فرماید:
"این
است و جز این نیست که خداوند اراده فرموده است تا از شما، اهل بیت، پلیدی را برطرف
نموده و شما را مطلقا پاک گرداند"
.
So
Jabra’īl
joined us
under the Gown and told my father, “Verily, Allāh has sent revelation to you,
saying,
“Allāh’s will is,
definitely, to remove any imperfection
from you
,
Ahl al-Bayt
(the household of the
prophet), and to purify you, perfect purification.”
”
فَقالَ
عَلِيٌ لاَبي:
يا رَسُولَ اللهِ اَخبِرني ما لِجُلُوسِنا هذا
تَحتَ الکِسآءِ مِنَ الفَضلِ عِندَاللهِ
.
پس علی (ع) به پدرم عرض کرد: ای رسول خدا مرا از فضیلتی که برای نشستن ما در
زیر این عبا نزد خدا وند [مترتب] است آگاه ساز.
Then
ʿ
Ali
(a.s.) asked
my
father, “O’ prophet of Allāh, tell me what sort of virtue has
Allāh
derived from
our gathering underneath this Gown
.
”
فَقالَ
النَّبِي
ُّ:
وَ الَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبياً وَ اصطَفاني
بِالرِّسالَةِ نَجِياً
ما
ذُِکرَ خَبَرُنا هذا في مَحفِلٍ مِن مَحافِلِ اَهلِ الاَرضِ وَ فيهِ جَمعٌ مِن شيعَتِنا
وَ مُحِبّينا اِلاّّ وَ نَزَلَت عَلَيهِمُ الرَّحمَةُ وَ حَفَّت بِهِمُ
المَلآئِکَةُ وَ استَغفَرَت لَهُم اِلی اَن يتَفَرَّ قُوا.
پس پیغمبر فرمود: سوگند به کسی که مرا به حقّ برای نبوت برانگیخت، و مرا با رسالت برای نجات [بشریت]
برگزید، که این حدیث ما در مجلسی از مجالس اهل زمین که در آن جمعی از پیروان و
دوستان ما حضور دارند ذکر نشود، مگر آنکه تا پایان مجلس بر ایشان رحمت نازل شده،
ملائکه آنها را احاطه نموده، برای آنها طلب آمرزش کنند.
The prophet said, “I swear by Him
who appointed me as a Nabīy, by His prerogative, and chose me as a Saviour,
through His mission, that this narration is not mentioned in any gathering of
the gatherings on the earth in which our followers and friends are present,
unless the blessing descends upon them, and the angels surround them, asking
for their
salvation (forgiveness)
, until the assembly is scattered.”
فَقالَ
عَلِيٌّ اِذاً: وَ اللهِ فُزنا وَ فازَ شيعَتُنا
وَ رَبِّ الکَعبَةِ
.
پس علی (ع) در این هنگام عرض
کرد: قسم به خداوند که رستگار شدیم، و
رستگار شدند پیروان ما، قسم به پروردگار کعبه.
At this time
ʿ
Ali
(a.s.) said, “By Allāh we have attained success, and our
followers have attained success, I swear by the Lord of Ka
ʿbah
.”
فَقالَ
النَّبِي ثانِياً يا عَلِي
!
وَ الَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبِياً وَ
اصطَفاني بِالرِّسالَةِ نَجِياً
ما
ذُِکرَ خَبَرُنا هذا في مَحفِلٍ مِن مَحافِلِ اَهلِ الاَرضِ وَ فيهِ جَمعٌ مِن
شيعَتِنا وَ مُحِبّينا وَ فيهِم مَهمُومٌ اِلّا وَ فَرَّجَ اللهُ هَمَّهُ وَ لا
مَغمُومٌ اِلّا وَ کَشَفَ اللهُ غَمَّهُ وَ لا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ وَ قَضَی اللهُ
حاجَتَهُ
پس پیغمبر (ص) دوباره فرمود: یا علی! سوگند به کسی که مرا به حقّ برای نبوت برانگیخت،
و مرا با رسالت برای نجات [بشریت] برگزید، که این حدیث ما در مجلسی از مجالس اهل
زمین که در آن جمعی از پیروان و دوستان ما حضور دارند و میان آنها اندوهناکی باشد
ذکر نشود
مگر
آنکه خداوند هم و غم او را بر طرف سازد و نه غمزده ای مگر آنکه خداوند غم او را
برطرف کند و نه حاجتمندی مگر آنکه خداوند حاجت او را برآورده فرماید.
Then the prophet (ph&hp) said
again, “O’
ʿAli!
I swear by Him who appointed me as a Nabīy,
by His prerogative, and chose me as a Saviour, through His mission, that this
narration is not mentioned in any gathering of the gatherings on the earth, in
which our followers and friends are present, unless Allāh relieves the
grief of the grieved, and dispels the sorrow of the sorrowful, and grants the request
of the needy.”
فَقالَ عَلِيُّ اِذاً: وَ اللهِ فُزنا وَ سُعِدنا. وَ کَذلِکَ شيعَتُنا
فازُوا وَ سُعِدُوا فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ وَ رَبِّ الکَعبَةِ".
پس آنوقت علی(ع) گفت: قسم به خدا رستگار شدیم و سعادت یافتیم. و قسم
به پروردگار کعبه که پیروان ما این چنین در دنیا و آخرت رستگار شدند و سعادت
یافتند ".
At this time,
ʿAli
(a.s.)
said, “By Allāh,
we have attained success and salvation. And
likewise,
our
followers have attained success and salvation in this world and the worlds to
come,
by the Lord of Kaʿbah
”.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
۞
و صلّی الله علی محمّدٍ و
آله الطّيبين الطّاهرين
۞
و درود خداوند بر محمّد و خاندان
پاک و طاهر او
And, peace be upon Muḥammad
and his purified progeny